عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام - علیه الرحمه - فرمود: شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالی مقدار امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم اتفاقی افتاد که متوجه لطف خدا و ناسپاسى بنده شدم ، در اثناى راه ، خطرى پیش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و باكمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم، نزدیک در مسجد، خربزه زیادى روى زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزانتر و فلان قیمت است، گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم .
پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ،درحال نماز در این خیال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شده خواستم از مسجد بیرون روم ،شخصى از در مسجد وارد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت خدایى كه تو را از خطر مرگ ، امروز نجات بخشید آیا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى؟ فورا متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم ، خواستم دامنش را بگیرم او را نیافتم .
حضور قلب در نماز هرچند از شرایط صحت نیست؛ یعنى نماز بدون حضور هم تكلیف راساقط مى كند و قضاء و اعاده نماز واجب نیست لكن باید دانست كه نماز بى حضور قلب، مانند بدن بى روح است؛ یعنى چنانچه بدن بى جان را اثرى و ثمرى نیست، نماز بى حضور را اجر و ثوابى نیست و موجب قرب به خدا نخواهد شد، مگر همان مقدارى كه باحضور بجا آورده شده و لذا بعضى نصف و بعضى ثلث و بعضى ربع تا اینكه بعضى عشر نمازشان پذیرفته است .(1)
در كتاب كافى از امام صادق علیه السلام مروى است كه ممكن است شخصى پنجاه سال نماز خوانده باشد ولى دو ركعت نمازپذیرفته شده نداشته باشد."اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ صَلوةٍ لا تُرْفَعُ وَ عَمَلٌ لا یَنْفَعُ"
منبع : کتاب داستان هاى شگفت ، اثر : شهید محراب آیة اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب
|