آيا مي دانستيد کلمه آکبند نه کلمه اي لاتين است و نه فارسي؟آيا مي دانيد اين کلمه از طرف چه کساني و چطور وارد فارسي شده ؟
گفته اند که قديما که بندر آبادان بهترين بندر ايران بود و کلي کشتيهاي تجاري اونجا بارشون رو تخليه مي کردند روي بعضي از اجناس که خيلي مرغوب بودند نوشته شده بود: UK BAND
يعني بسته بندي شده انگليس ولي برخی آباداني ها اونرو آکبند مي خوندند و همين طوري شد که اين تلفظ اشتباه در تمام ايران منتشر شد و همه به جنسی که بسته بندی شده می گن آکبند.
[+] نوشته
شده توسط رضا در چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:آکبند,دانستنیها,
در ساعت18:28 | |
نماز آخر
به جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با رزمندگان داشته باشند
پایین ارتفاع محل استقرارشان چشمه ای بود
و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید
فرمانده گفته بود کسی برای وضو به پایین نرود، همان بالا تیمم کند
نوجوان چهارده ساله ای از میان رزمندگان عزم رفتن به پایین داشت
هر چند گفتند خطر دارد ، به گوشش نرفت
متوسل به ایشان شدند که آقا شما کاری بکنید
نوجوان را صدا زدند و فرمودند
به دلیل خطر ، تکلیفی بر شما نیست و همان تیمم برای نماز کفایت می کند
نوجوان نگاهی به ایشان کرد و با لبخندی زیبا گفت
حاج آقا بگذارید نماز آخرم را با حال بخوانم ! و رفت و وضو گرفت و برگشت
ساعاتی بعد درگیری شدیدی بین رزمندگان و نیروهای عراقی درگرفت
با آرام شدن نسبی اوضاع حاج آقا را بر سر جنازه ای بردند که رویش پوشیده بود
پتو را کنار زدند . همان نوجوان بود با همان لبخند زیبا بر چهره
در همان حال آیت الله جوادی روی خاک نشستند
عمامه از سر برداشتند و خاک بر فرق سرشان می ریختند و می گفتند
جوادی ! فلسفه بخوان
جوادی ! عرفان بخوان
امام به این ها چه یاد داد که به ما یاد نداد ؟
تو از کجا می دانستی نمازی که خواندی ، نماز آخر توس
در جريان جنگ جهانی اول حدود 40 در صد مردم ايران کشته شده اند ؟ يعنی تقريبا نيمی از کل مردم کشور .
در رابطه با جنگ جهانی اول می گويند که بزرگ ترين و ويرانگر ترين جنگ تمام تاريخ بشريت بوده و باعث مرگ بيش از 10 ميليون انسان شده است . اين آمار بدون در نظر گرفتن کشته هاي قحطي حاصل از جنگ در ايران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 ميليون نفر در ايران کشته شدند . از قحطي و بيماري هاي واگيردار که در نتيجه ي سو تغذيه در جامعه همه گير شدند .
در فاصله ي سالهاي 1293 تا 1294 خورشيدي ( 1914 تا 1915 ميلادي ) اانگلستان از جنوب , دولت عثماني از غرب و روسيه از شمال ايران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترين تواني براي مقاومت در برابر اين سيل بنيان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .
در سالهاي بعد روسيه ي تزاري که در نوع خود کشور ضعيفي محسوب مي شد در پي توافقي با دولت انگلستان , ايران را واگذار کرد . در همان زمان عثماني ها هم به مرز فروپاشي رسيده بودند ( جنگ جهاني اول که از حيث گستردگي ابعاد شگفت آوري دارد باعث نابودي 4 امپراطوري بزرگ و قدرتمند اروپا يعني : امپراطوري اتريش مجار , روسيه , آلمان و عثماني شد )
بنابراين استعمار پير تنها بازيگردان عرصه ي سياست ايران شد و با خريد گسترده ي غلات و جلوگيري از واردات کالا به ايران و اجازه ندادن براي ورود کمکها دولت آمريکا به ايران باعث ايجاد نايابي مواد غذايي در کشور شد و خشکسالي و بارندگي کم هم قوز بالاي قوز شد و چنان قحطي در کشور بروز کرد که بيش از 40 درصد مردم ايران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .
نکته ي جالب گزارشهاي سفير وقت دولت آمريکاست که باعث مي شود محموله هاي بزرگ مواد غذايي براي کمک به مردم تيره روز ايران ارسال شود که انگليسيها به هيچ وجه اجازه ي ورود آنها را به کشور نمي دهند .
" داناهوافسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران درسالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي نويسد:
" اجساد چروكيدهزنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنانهمچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اندبه چشم مي خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انساننداشت،چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كهناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...". مرحوم محمد علي جمالزاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:
"جنگ اول جهاني در آستانهاتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدامشمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن واردشدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقاتفقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو ميريختند. هيچ غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند وبخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر افتادهبود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند. در هر گوشه وكنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".
نکته ی جالب توجه آن است که بعدها به هيچ عنوان از اين نسل کشی و توحش انگليسيها نامی به ميان نيامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هيچ کشوری به اندازه ی ايران از جنگ جهانی اول آسيب نديده , جنگی که ايران در آن بی طرف اعلام شده بود .
عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام - علیه الرحمه - فرمود: شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالی مقدار امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم اتفاقی افتاد که متوجه لطف خدا و ناسپاسى بنده شدم ، در اثناى راه ، خطرى پیش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و باكمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم، نزدیک در مسجد، خربزه زیادى روى زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزانتر و فلان قیمت است، گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم .
پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ،درحال نماز در این خیال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شده خواستم از مسجد بیرون روم ،شخصى از در مسجد وارد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت خدایى كه تو را از خطر مرگ ، امروز نجات بخشید آیا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى؟ فورا متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم ، خواستم دامنش را بگیرم او را نیافتم .
حضور قلب در نماز هرچند از شرایط صحت نیست؛ یعنى نماز بدون حضور هم تكلیف راساقط مى كند و قضاء و اعاده نماز واجب نیست لكن باید دانست كه نماز بى حضور قلب، مانند بدن بى روح است؛ یعنى چنانچه بدن بى جان را اثرى و ثمرى نیست، نماز بى حضور را اجر و ثوابى نیست و موجب قرب به خدا نخواهد شد، مگر همان مقدارى كه باحضور بجا آورده شده و لذا بعضى نصف و بعضى ثلث و بعضى ربع تا اینكه بعضى عشر نمازشان پذیرفته است .(1)
در كتاب كافى از امام صادق علیه السلام مروى است كه ممكن است شخصى پنجاه سال نماز خوانده باشد ولى دو ركعت نمازپذیرفته شده نداشته باشد."اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ صَلوةٍ لا تُرْفَعُ وَ عَمَلٌ لا یَنْفَعُ"
منبع : کتاب داستان هاى شگفت ، اثر : شهید محراب آیة اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب
[+] نوشته
شده توسط رضا در شنبه 1 مهر 1391برچسب:نماز,
در ساعت19:27 | |
کمتر گناه کن
حاجب بروجردی قصیده ای زیبا در مدح امیر المومنین، علی (ع) سرودند که شاه بیت آن این بود
حاجب اگر محاسبه حشر با علیست من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن!
همان شب در عالم رویا مولا علی بن ابیطالب (ع) به خواب ایشان آمده و فرمودند :
اگر چه محاسبه در دست ماست اما اگر اجازه بدهی من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم حاجب عرض می دارد:یا مولا شعر برای شما و در مدح شماست حضرتش می فرمایند پس بیت آخرت را این گونه بنویس
حاجب یقین محاسبه حشر با علیست شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن
[+] نوشته
شده توسط رضا در شنبه 1 مهر 1391برچسب:سودان,نمایشگاه,
در ساعت5:14 | |
حِرشَة شَرعِية !
مرت امرأة فائقة الجمال برجلٍ فقير ، بل معدم ...
فنظر إليها وقلبه ينفطر شغفاً بجمالها ثم تقدم منها ودار بينهما الحوار الآتي:
الرجل : ' وزيّناها للناظرين '
المرأة : ' وحفظناها من كل شيطان رجيم '
الرجل : 'بل هي فتنة ولكن أكثرهم لا يعلمون '
المرأة : ' واتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة واعلموا أن الله شديد العقاب '
الرجل : ' نريد أن نأكل منها وتطمئن قلوبنا '
المرأة : ' لن تنالوا البرّ حتى تنفقوا '
الرجل : 'وإن كان ذو عسرة '
المرأة : 'حتى يغنيهم الله من فضله '
الرجل : ' والذين لا يجدون ما ينفقون '
المرأة : 'أولئك عنها مبعدون '
عندها إحمر وجه الرجل غيظاً وقال : ' ألا لعنة الله على نساء الأرض أجمعين!! '!
فأجابته المرأة :' للذكر مثل حظ الأنثيين' !!!!!!!
[+] نوشته
شده توسط رضا در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:امره,رجل,جمال,حرشه,
در ساعت20:5 | |
كم من الناس نظلمهم بالأحكام الإنطباعية؟؟؟
قرأتها فأعجبتني:
وقفت معلمة الصف الخامس ذات يوم و ألقت على التلاميذ جملة :إنني أحبكم جميعا وهي تستثني في نفسها تلميذ يدعى تيدي !!
فملابسه دائماً شديدة الاتساخ...
مستواه الدراسي متدن جدا ومنطوي على نفسه ،... وهذا الحكم الجائر منها كان بناء على ما لاحظته خلال العام فهو لا يلعب مع الأطفال و ملابسه متسخة ودائما يحتاج إلى الحمام و انه كئيب لدرجة أنها كانت تجد متعة في تصحيح أوراقه بقلم أحمر ... لتضع عليها علامات x بخط عريض وتكتب عبارة راسب في الأعلى ذات يوم طلب منها مراجعة السجلات الدراسية السابقة لكل تلميذ وبينما كانت تراجع ملف تيدي فوجئت بشيء ما !
لقد كتب عنه معلم الصف الأول : تيدي طفل ذكي موهوب يؤدي عمله بعناية و بطريقة منظمة.
و معلم الصف الثاني : تيدي تلميذ نجيب و محبوب لدى زملائه و لكنه منزعج بسبب إصابة والدته بمرض السرطان.
أما معلم الصف الثالث كتب:لقد كان لوفاة أمه وقع صعب عليه لقد بذل أقصى ما يملك من جهود لكن والده لم يكن مهتما به و إن الحياة في منزله سرعان ما ستؤثر عليه إن لم تتخذ بعض الإجراءات
بينما كتب معلم الصف الرابع : تيدي تلميذ منطو على نفسه لا يبدي الرغبة في الدراسة وليس لديه أصدقاء و ينام أثناء الدرس
هنا أدركت المعلمه تومسون المشكلة و شعرت بالخجل من نفسها !
و قد تأزم موقفها عندما أحضر التلاميذ هدايا عيد الميلاد لها ملفوفة بأشرطة جميلة
ما عدا الطالب تيدي كانت هديته ملفوفة بكيس مأخوذ من أكياس البقاله.
تألمت السيدة تومسون و هي تفتح هدية تيدي وضحك التلاميذ على هديته وهي عقد مؤلف من ماسات ناقصة الأحجار و قارورة عطر ليس فيها إلا الربع
ولكن كف التلاميذ عن الضحك عندما عبرت المعلمة عن إعجابها بجمال العقد والعطر وشكرته بحرارة، وارتدت العقد ووضعت شيئا من ذلك العطر على ملابسها ،
ويومها لم يذهب تيدي بعد الدراسة إلى منزله مباشرة
بل انتظر ليقابلها وقال : إن رائحتك اليوم مثل رائحة والدتي ! :)
عندها انفجرت المعلمه بالبكاء لأن تيدي أحضر لها زجاجة العطر التي كانت والدته تستعملها ووجد في معلمته رائحة أمه الراحلة !!
منذ ذلك اليوم أولت اهتماما خاصا به وبدأ عقله يستعيد نشاطه و بنهاية السنة أصبح تيدي أكثر التلاميذ تميزا في الفصل ثم وجدت السيده مذكرة عند بابها للتلميذ تيدي كتب بها أنها أفضل معلمة قابلها في حياته فردت عليه أنت من علمني كيف أكون معلمة جيدة
بعد عدة سنوات فوجئت هذه المعلمة بتلقيها دعوة من كلية الطب لحظور حفل تخرج الدفعة في ذلك العام موقعة باسم ابنك تيدي .
فحضرت وهي ترتدي ذات العقد و تفوح منها رائحة ذات العطر ....
هل تعلم من هو تيدي الآن ؟ تيدي ستودارد هو أشهر طبيب بالعالم ومالك مركز ( ستودارد) لعلاج السرطان
[+] نوشته
شده توسط رضا در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:گویش مشهدی,
در ساعت17:12 | |
روباهی که از شرم دوستانش سکته کرد
محمد درویش از فعالان محیط زیست در وبلاگشنوشته است:
نامش اصغر درخشان است، هفت سالی میشود که میشناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیطبانهای پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیطبانی که افتخار میکند به رسالتی که برعهده گرفته است … چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکیهای منطقه حفاظت شده شیدا … برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر میکنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دلنوشتههایم را هم از آن آگاه کنم. خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوستشان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر همنوعانش شرمنده و خجالتزده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند …
اصغر میگوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ میشود که احتمالاً از طریق مرغداریهای محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی میگوید: در همان لحظه که میخواستم به سمت لاشهها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و میکوشد تا لاشهها را استتار کند و سپس از منطقه دور میشود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغها را عوض میکند … از او میپرسم: چرا این کار را کردی؟ میگوید: میخواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که میگویند: روباهها باهوش هستند، درست است یا خیر؟ خلاصه اصغر گوشهای کمین میکند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، درمییابد که روباه قصهی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه میگردند، لاشه مرغها را نمییابند … تا سرانجام، همهی روباهها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه میزنند … اصغر میگوید: آنچه که داشتم میدیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمیدیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباهها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بیحرکت ماند … اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباهها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود … حیرتانگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!
آری … روباهها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند. روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمیخواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بیشک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمیداشتم و میگذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچهای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است … روباهها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب میفهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عدهای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.
دوستان من: ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا میتوانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند و بالاتر از آن انسان ها یاد بگیرند تک خوری نکنند و به فکر هم نوعان خود هم باشند.
اگر انسانها نیز از شرم دروغهایی که می گویند مانند این روباه عمل می کردند، شاید به ندرت انسانی در زمین باقی می ماند.
[+] نوشته
شده توسط رضا در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:روباه,داستان,سکته,
"دیروز از هرچه بود گذشتیم امروز ازهرچه بودیم گذشتیم!
انجا پشت خاکریز بودیم و اینجا درپناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!
جبهه بوی ایمان می داد و امروز ایمانمان بو می دهد
انجا درب اتاقمان می نوشتیم یا حسین فرماندهی از ان توست الان می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید ! " سردار شهید شوشتری
مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد.. زن مکالمه را کشف کرد و شایعه اختراع شد
مرد قمار را کشف کرد و کارتهای بازی را اختراع کرد. زن کارتهای بازی را کشف کرد و جادوگری اختراع شد
مرد کشاورزی را کشف کرد و غذا اختراع شد. زن غذا را کشف کرد و رژیم غذایی را اختراع کرد
مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد. زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد
مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد. زن پول را کشف کرد و « خرید کردن » اختراع شد
از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد. ولی زن همچنان مشغول خرید بود
[+] نوشته
شده توسط رضا در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:طنز,
در ساعت13:15 | |
الجیرجیر مالجیرجیر و ما ادراک مالجیرجیر
من المعروف بأن الجرجير من المقويات الجنسية عند الرجل، وهذا ليس بالجديد. لكن الدراسات البحثية كشفت عن آلية عمله في الجسم وعن مكوناته الهامة بهذا الخصوص وعن فوائده المتعددة في مختلف الجوانب الصحة. فهو من الخضروات المفيدة جداً للرجال لأنه يحتوي على أملاح معدنية مثل الفوسفور، اليود، الكبريت،الحديد، الكالسيوم، ومادة خردلية لاذعة، ومواد أخرى، وفيتامينات: ألف وباء وجيم وهاء وكلها مواد فعالة وذات تأثير قوي في نشاط وحيوية الجسم بما فيه القدرة الجنسية.
وقد أشارت العديد من الدراسات إلى فوائد كثيرة للجرجير فهو ينقي الدم وينُظف المعدة، وهو علاج جيد لأمراض الكبد، وأمراض الكلى، والاستسقاء، والحصى والنقرس، ويمنع الإصابة بالأنيميا لاحتوائه على الحديد ومن المعلوم أن الأنيميا تضعف قدرة الرجل ونشاطه الجنسي.
ويُساعد عصير أوراق الجرجير في مكافحة تسوس الأسنان، بالإضافة إلى أنه يُعتبر بمثابة منبه وملين للبطن. لذا يُفضل إدخال الجرجير في جملة عناصر السَلَطة حيث يساعد على الهضم وزيادة إفراز الصفراء الكبدية، كما ينصح خبراء التغذية باستبدال المخللات بالجرجير لغناه بالحديد.
ولعمل عصير الجرجير فإن هناك طريقة سهلة تعتمد على أخذ ثلاث باقات صغيرة من الجرجير مع بصلة متوسطة ووضعهما في لترين من الماء. ثم يترك الماء ليغلي وبعدها يصفى ويشرب في الصباح والمساء
[+] نوشته
شده توسط رضا در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:جیر جیر,خضروات,صحه,
در ساعت2:52 | |
حکایت های شنیدنی
خداوند به فرشته ها شعور داد بدون شهوت ؛
به حیوان ها شهوت داد بدون شعور ؛
و به انسان هر دو را ......
انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتر است .
و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند از حیوان پست تر است ..........
( گاهی شهوت نیروی جنسی نیست ، دنیا طلبی - غرور- مردم ازاری -قضاوت بی جا...و نوعی شهوت است )
پرسیدند: کجا میروی ؟؟؟؟گفت : میروم با آتش ؛ بهشت را بسوزانم
و با آب ؛ جهنم را خاموش کنم
تا مردم خدارا فقط به خاطر عشق به او بپرستند؛
نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم !!!!!!
-----------------------------------
بین تمام دشمنان به نزدیک ترین دشمن خود که زبان است بیشتر توجه داشته باش
----------------------------------------
در زندگی خود هیچ وقت چهار چیز را نشکنید :
1- اعتماد
2-قول
3-قلب
4-ارتباط
شکسته شدن آنها صدایی ندارد؛ ولی خیلی دردناک است .
[+] نوشته
شده توسط رضا در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:انسان,شهوت,حکایت,
در ساعت2:16 | |
پرواز را به یاد می آوری؟
پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :
- من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی .
پرنده گفت :
- من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .
انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود .
پرنده گفت :
- راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .
پرنده گفت :
- نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .
انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطرات اش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی .
پرنده گفت :
- غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموش اش می شود .
پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشم اش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .
آن گاه خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :
- یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست .
[+] نوشته
شده توسط رضا در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:پرواز,انسان,پرنده,
در ساعت21:40 | |
پیامهای تسلیت مردم سودان به مناسبت زلزله در آذربایجان شرقی
در پی وقوع زلزله هولناک در استان آذربایجان شرقی ایران ،تعدادی از مردم و مسئولین سودانی پیام تسلیت ارسال نموده اند .
به گزارش روابط عمومی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سودان ، در پی وقوع زلزله هولناک هفته گذشته در استان آذربایجان شرقی ایران ، بسیاری از مردم و مسئولین کشور سودان با ارسال پیامهای کتبی وشفاهی ، این ضایعه اسفناک را به ملت و مسئولین جمهوری اسلامی ایران ، و بخصوص مقام معظم رهبری تسلیت گفتند .
بدنبال وقوع حادثه زلزله در بخشی از مناطق شمال شرق کشور عزیزمان ایران ، مردم مهربان و دلسوز سودان ، نسبت به این ضایعه اسفناک عکس العمل نشان داده و با ارسال پیامهای تسلیت کتبی و شفاهی از طریق تلفن ، ارسال پیام کوتاه ، ارسال ایمیل و ملاقات حضوری ، مراتب حزن و اندوه خود را نسبت به این واقعه ابراز داشته و خود را با ملت ایران در این ضایعه و مصیبت شریک می دانند .
[+] نوشته
شده توسط رضا در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:میوه,خوراکی,
در ساعت1:36 | |
دنیا دار مکافاته
هنگامی که پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد
هنگامی که میمیرد مورچه ها او را می خورند
زمانه و شرایط هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحریق یا آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
یک درخت میلیونها چوب کبریت را می سازد
اما هنگامی که زمانش برسد یک کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافیست
پس خوب باشید و خوبی کنید
[+] نوشته
شده توسط رضا در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:دنیا,
در ساعت18:26 | |
خدا چگونه است؟
خدا از آن همه است. از آن من، از آن شما، از آن یکایک من و شما.
خدا نمایندگی انحصاری ندارد.
خدا به تعداد آدمها در زمین شعبه دارد.
خدا تنها امکانی است که هیچکس نمیتواند از من وشما بگیرد.
خدا تنها دارایی است که فقیران بیشتر از ثروتاندوزان دارند.
خدا تنها قدرتی است که مظلومان بیش از ستمگران دارند.
خدا تنها پناهگاهی است که امنتیش هیچگاه به مخاطره نمیافتد و حفاظ حصارش خلل نمیپذیرد.
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود.
خدا تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد و با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت.
خدا تنها معشوقی است که به عاشقان خود عشق میورزد.
خدا تنها قاضی است که در قضاوتش احتمال ظلم و خطا نمیرود و عدالتش کمترین خدشهای نمیپذیرد.
خدا تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد و بیشتر میخرد.
خدا تنها حاکمی است که دنبال راهی برای خلاصی محکوم میگردد.
خدا تنها دارندهای است که بیمنت و چشمداشت میبخشد.
خدا تنها دادستانی است که راههای فرار را نشان خلافکار میدهد و کلید زندان را در جیب میگذارد و چشمش را بر خطای گناهکار میبندد.
خدا تنها محبوبی است که محبان خود را تر وخشک میکند.
خدا تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن خنک میشود نه با تنبیه کردن.
خدا تنها کسی است که دشمنانش را هم بر سر سفره اطعامش مینشاند و به منکران و تکذیبکنندگانش هم روزی میدهد.
خدا تنها کسی است که علیرغم دانستن، چشم میپوشد و در عین توانستن، در میگذرد و میبخشد.
خدا تنها حاکم مقتدری است که هیچگاه در خانهاش را نمیبندد و هیچکس را از در خانهاش نمیراند.
خدا تنها مالکی است که درخواست متقاضیان آزارش نمیدهد و اصرار و پافشاری خواهشگران، کلافهاش نمیکند.
خدا تنها پادشاهی است که ملاقاتش نیاز به وقت قبلی ندارد.
خدا تنها کسی است که برای همگان بهترین را میخواهد و از عهده تأمینش هم برمیآید.
خدا تنها متعهدی است که اگر امانت وجودت را به دستش بسپاری بهتر از خودت مراقبت و محافظتش میکند و بیشترین سود را نصیبت میسازد.
خدا تنها کسی که اگر یک قدم به سویش برداری، ده قدم به سویت پیش میآید و اگر به سمتش راه بروی، به سمت تو میدود.
خدا تنها کسی است که اگر از تو محبت ببیند، زیردینت نمیماند و با قدردانی شگفت و بینظیرش تو را شرمنده میگرداند.
خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند، میماند و وقتی همه پشت کردند، آغوش میگشاید و وقتی همه تنهایت گذاشتند، محرمت میشود.
خدا تنها حاکم مقتدری است که برای بخشیدن گناهکار، هزاران بهانه میتراشد، هزاران وسیله میسازد و انواع عذرها و بهانهها را به دست خطاکار میدهد تا تبرئهاش کند.
[+] نوشته
شده توسط رضا در جمعه 20 مرداد 1391برچسب:خدا,