به وبلاگ سلام عزیز خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
دانستنیها و مطالب گوناگون
دانستنی از همه جا
دانستنیهای مذهبی
دانستنیهای علمی
دانستنیهای خانه داری
پلاکهای خودرو در ایران
گوناگون از همه جا
سودان
اطلاعاتی راجع به سودان
جدول پروازهای سودان
پیامک
انواع پیامکهای طنز.ادبی.عاشقانه
دعا-زیارت (متون)
دعا
زیارت
حديث
عکس و تصویر
عکسهای طنز
سرگرمی
العربي
القصص و العبر
هل تعلم؟
متنوع
ENGLISH
story
sweet life
ETC
داستان راستان
اضافات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 142
بازدید هفته : 181
بازدید ماه : 406
بازدید کل : 254804
تعداد مطالب : 295
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

سلام

برگ یا سنگ
مردجوانی کنار نهر آب نشسته و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل رود انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل رود انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق رود قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"

استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم .
 
 
[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:زندگی,آرامش, در ساعت 13:19 | |
دانستنیهای بهداشتی
 

 
 

 

 
 

 

 
[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:دانستنیها,زندگی, در ساعت 11:1 | |
جاهای دیدنی سودان.اهرام شندی.بجراویه

شندی شهریست کوچک به فاصله ی 180کیلومتری شمال شرق خارطوم. به فاصله 60 کیلومتر از شندی منطقه ای وجود دارد به نام بجراویه که تعداد زیادی از اهرام سودان در آن واقع شده است.به گفته تاریخ دانان سودانی قدمت اهرام سودان بیش از اهرام مصر بوده و مصریها با الگو برداری از آن ، اهرام مصر را ساخته اند.اهرام بجراویه که تعداد آن به بیش از 50 می رسد محل دفن پادشاهان و افراد سرشناس زمان خود بوده و از روی ارتفاع و بزرگی آن می توان به جایگاه فرد دفن شده پی برد. یکی از جاذبه های جانبی اهرام بجراویه ، شتر سواری آن است بدین معنی که برای رفتن به بالای تپه می توان از شترهایی که توسط افراد محلی کرایه داده می شوند استفاده کرد.در سال 2012 مبلغ ورودی برای هر نفر 20 جنیه سودانی و کرایه یک نفر شتر نیز بین 15 تا 20 جنیه می باشد.(5.5 جنیه = 1دلار آمریکا).به افرادی که قصد بازدید از اهرام بجراویه را دارند موارد زیر سفارش می گردد:

1- حداکثر سرعت در جاده های سودان 90 کیلومتر در ساعت است و این مقدار تا 100 کیلومتر از طرف پلیس چشم پوشی می شود.

2-دست کم در دونقطه از جاده (بعد از پالایشگاه خارطوم) سرعت سنج راداری نصب شده و تخلف رانندگان را ثبت می کند. جریمه سرعت حدود 140 جنیه معادل 25.5 دلار است.

3-بهتر است مسافرین محترم ، حدود ساعت 7 صبح روز تعطیل از خارطوم خارج شده و صبحانه را در نزدیکی پالایشگاه و در زیر درختان گرمسیری میل نموده و به ادامه مسیر بپردازند.پس از بازدید از اهرام نیز ناهار را در حومه شهر شندی و در کنار رود نیل و زیر سایه درختان بزرگ آنجا میل کرده و پس از استراحت به خارطوم بازگردند.این نکته را مد نظر داشته باشید که دمای هوای شندی حدود 5-4 درجه خنکتر از خارطوم است.

4- بازدید در فصلهایی به جز تابستان انجام شود.بر اساس ماههای خورشیدی یعنی ماههای تیر ،مرداد،آبان،آذر،دی،بهمن،اسفند و اوایل فروردین

5- به علت اینکه این جاده محل رفت و آمد کامیونهای سوخت می باشد و همچنین تنها راه ترانزیت خارطوم ، پورت سودان نیز می باشد ، بنابر این در روزهای عادی شلوغ بوده و ترافیک سنگین و خسته کننده ای دارد. علاوه بر این حوصله در رانندگی سفارش اکید برای جاده های سودان است.

[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:سودان,اهرام,شندی,بجراویه, در ساعت 1:25 | |
سالگرد ازدواج.طنز
یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون كه یه جشن كوچیك دو نفره بگیرن. وقتی توی پارك زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشته كوچیك خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر كدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میكنم! زن از خوشحالی پرید بالا و گفت: چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف!  دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد !حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه.مرد چند لحظه فكر كرد و گفت: این خیلی رمانتیكه ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من اینه كه یه همسری داشته باشم كه ۳۰ سال از من  كوچیكتر باشه زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند. ولی آرزو آرزوئه و باید برآورده بشه. فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف! مرد ۹۰ سالش شد !!!
 
نتیجه اخلاقی : مردها ممكنه زرنگ و بدجنس باشند، ولی فرشته ها زن هستند !
[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:ازدواج,طنز, در ساعت 17:46 | |
دیوکسین
 ديوکسين (Dioxin) يک سم بسيار قوي براي سلولهاي بدن است و باعث بروز سرطان به ویژه سرطان سينه مي شود. اخيراً تحقيقاتي توسط دکتر Edward Fujimoto مدير برنامه ريزي سلامت بيمارستان  Castleآمريکا راجع به ديوکسين و چگونگي عملکرد آن در بدن صورت گرفته است كه در نتيجه آن توصيه هاي ذيل ارائه شده است .

1- بطري هاي پلاستيکي آب را در فريزر براي انجماد قرار ندهيد چون اين کار باعث آزادسازي سم ديوکسين از ظروف پلاستيکي مي شود. 

2- غذاها به ویژه غذاهاي حاوي روغن و چربي  را در ظروف پلاستيکي در مايکروويو گرم نکنيد . ترکيب «چربي ـ گرمای بالا و پلاستيک» باعث آزادسازي ديوکسين به داخل غذا و در نهايت به درون سلولهاي ما مي شود. به جاي آن براي گرم كردن غذا استفاده از ظرف شيشه اي مثل پيرکس و چيني توصيه مي شود، 
3- غذاهاي فوري (Fast Food) و سوپها بايد در ظرف ديگري غیر ازظرف يک بار گرم شوند.  کاغذ بد نيست ولي نمي دانيم که مطمئن تر از ظروف شيشه اي و غيره باشد. 
4- لفاف هاي پلاستيکي فقط وقتي خطرناک هستند که با غذا در مايکروويو استفاده شوند. 

5- فرآوري غذاها در دمای خيلي بالا باعث حل شدن و آزاد شدن ديوکسين از پلاستيک و نفوذ آن به غذا مي شود. به عنوان جايگزين پوشاندن غذا با يک لفاف کاغذي توصيه مي شود..
[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:دیوکسین,dioxin, در ساعت 17:27 | |
جادوگر.طنز

سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛ کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند؟

ثلاث ساحر ینظرون الی ثلاث ساعه سواج ، ای ساحر ینظر الی ای ساعه؟

ترجمه این متن به انگلیسی :

Three witches watch three Swatch watches. Which witch watch which Swatch watch 

 

 

 

[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:طنز,جادوگر, در ساعت 14:0 | |
خدای مهربان من
خدای من براستی زیاد است
گذشت تو از گناه،
و پرده پوشیت بر کار زشتم،
و بردباریت در برابر جرم بسیارم،
که گاهی به خـطا و گاهی از روى تعمـد کردم،

وقتی حاجتم دیـر بر آید،
بواسطه نادانیم بر تو اعتراض میکنم
در حالیکه شاید دیر شدن آن برایم بهتر باشد،
زیرا تنها تو دانـا به سرانجام کارها هستى

و از این رو من ندیدم مولایِ بزرگوارى، شکیبــاتر از تو بر بنده پست خود ..

خدای من،
تو مرا مى خوانى درحالیکه من از تو روی میگردانم.
تو به من دوستى میکنى در حالیکه من با تو دشمنى میکنم.
تو به من محبت میکنى و من نمی پذیرم،
گـویا مـن منتى بر تــو دارم !
و بـــاز ...
این احوال ، تو را از مهر و احسانت بر من باز نمیدارد .
[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:دعا,مناجات,خدا, در ساعت 13:29 | |
حکیم ابو علی سینا
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به او بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و دختر هر روز ضعیف تر وناتوان‌تر میشود.
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق می گوید که به یک شرط من حاضرم دخترتان او را مداوا کنم...
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از مداوای دخترت ، گاو متعلق به خودم شود؟
پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی می‌خرد و گاو را به خانه حکیم می‌برد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...

از آنطرف حکیم به شاگردانش دستور میدهد که تا دوروز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند. شاگردان همه تعجب میکنند و میگویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد.
حکیم تاکید میکند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود.
دو روز میگذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف میشود..
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد, حکیم به پدر دختر دستور میدهد دخترش را بر روی گاو سوار کند. همه متعجب میشوند، چاره ای نمی‌بینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند.. بنابراین دختر را بر روی گاو سوار میکنند.
حکیم سپس دستور میدهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند.
همه دستورات مو به مو اجرا میشود، حال حکیم به شاگردانش دستور میدهد برای گاو کاه و علف بیاورند..
گاو با حرص و ولع شروع می‌کند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر میشود، حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند..
شاگردان برای گاو آب میریزند، گاو هر لحظه متورم و متورم میشود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر , دختر از درد جیغ میکشد..
حکیم کمی نمک به آب اضاف میکند, گاو با عطش بسیار آب می‌نوشد, حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن لگن دختر شنیده میشود..
جمعیت فریاد شادی سر می‌دهند, دختر از درد غش میکند و بیهوش میشود.
حکیم دستور میدهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند.
یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری میشود و گاو بزرگ متعلق به حکیم میشود.

آن حکیم بزرگ، ابوعلی سینا بوده است

 

[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:ابو علی سینا, در ساعت 13:22 | |
چرا دعا کنیم؟
بنده ای خدا را گفت:اگرسرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم...؟
خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند.
[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:دعا,خدا, در ساعت 13:20 | |
شکایت شتر.طنز


مردی هنگام مرگ خود در خواست کرد تمام اهل خانواده اش در بالینش جمع شوند تا از آنها حلالیت بطلبد . در آخر گفت شتر مرا هم بیاورید تا او هم مرا حلال کند، چون شتر را به حضور او آوردند دست محبتی بر سر و صورت او کشید و گفت : ای حیوان! مدتها بود که به من سواری می دادی و از برای من زحمت می کشیدی چنانچه در این مدت صدمه ای به تو رسیده یا در آب و علفت کوتاهی نموده ام مرا حلال کن . شتر گفت: هر بدی از ناحیه تو به من رسیده می گذرم؛ مگر یکی از آنها را که هرگز نمی بخشم و آن اینکه گاهی تو افسار مرا به پالان الاغ می بستی و سوار او می شدی و مرا به دنبال الاغ می بردی و مردم با دیده حقارت به من نگاه می کردند که الاغی جلو دار من شده، بر من این کار تو سخت می گذشت و در قیامت جلوی تو را می گیرم که چرا توهین به حیثیت من نمودی و الاغی را بر من مقدم داشتی

مگر نمی دانستی مقدم داشتن کوچک و نادان بر بزرگ و دانا خلاف عدالت و گناهی نابخشودنی است!

(منبع: منهاج السرور)

[+] نوشته شده توسط رضا در شنبه 5 فروردين 1391برچسب:طنز,شتر, در ساعت 8:52 | |
Top five regrets of the dying
A nurse has recorded the most common regrets of the dying, and among the top ones is 'I wish I hadn't worked so hard'. What would your biggest regret be if this was your last day of life?
The top five regrets of the dying
There was no mention of more sex or bungee jumps. A palliative nurse who has counselled the dying in their last days has revealed the most common regrets we have at the end of our lives. And among the top, from men in particular, is 'I wish I hadn't worked so hard'.
Bronnie Ware is an Australian nurse who spent several years working in palliative care, caring for patients in the last 12 weeks of their lives. She recorded their dying epiphanies in a blog calledInspiration and Chai, which gathered so much attention that she put her observations into a book called The Top Five Regrets of the Dying.
Ware writes of the phenomenal clarity of vision that people gain at the end of their lives, and how we might learn from their wisdom. "When questioned about any regrets they had or anything they would do differently," she says, "common themes surfaced again and again."
Here are the top five regrets of the dying, as witnessed by Ware:
1. I wish I'd had the courage to live a life true to myself, not the life others expected of me.
"This was the most common regret of all. When people realise that their life is almost over and look back clearly on it, it is easy to see how many dreams have gone unfulfilled. Most people had not honoured even a half of their dreams and had to die knowing that it was due to choices they had made, or not made. Health brings a freedom very few realise, until they no longer have it."
2. I wish I hadn't worked so hard.
"This came from every male patient that I nursed. They missed their children's youth and their partner's companionship. Women also spoke of this regret, but as most were from an older generation, many of the female patients had not been breadwinners. All of the men I nursed deeply regretted spending so much of their lives on the treadmill of a work existence."
3. I wish I'd had the courage to express my feelings.
"Many people suppressed their feelings in order to keep peace with others. As a result, they settled for a mediocre existence and never became who they were truly capable of becoming. Many developed illnesses relating to the bitterness and resentment they carried as a result."
4. I wish I had stayed in touch with my friends.
"Often they would not truly realise the full benefits of old friends until their dying weeks and it was not always possible to track them down. Many had become so caught up in their own lives that they had let golden friendships slip by over the years. There were many deep regrets about not giving friendships the time and effort that they deserved. Everyone misses their friends when they are dying."
5. I wish that I had let myself be happier.
"This is a surprisingly common one. Many did not realise until the end that happiness is a choice. They had stayed stuck in old patterns and habits. The so-called 'comfort' of familiarity overflowed into their emotions, as well as their physical lives. Fear of change had them pretending to others, and to their selves, that they were content, when deep within, they longed to laugh properly and have silliness in their life again
[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:regret,die, در ساعت 14:5 | |
سرگرمی 1

عجایب ریاضیات

اعداد زیر را در هم ضرب کرده و حاصل را در سن خودتان ضرب کنید و نتیجه را ببینید:

13837 X 73 X سن فعلی خودتان

[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:سرگرمی,ریاضی, در ساعت 13:53 | |
چگونه خواب امام زمان (عج) را ببینیم؟
شاگرد: استاد ، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم !؟

استاد: شب یک غذای شور بخور . آب نخور و بخواب . ببین چه خوابی میبینی .

شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.

شاگرد: استاد دائم خواب آب میدیدم !‏ خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم . کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم ! در ساحل رودخانه ای مشغول....  اینا رو خواب دیدم!

استادش فرمود : تشنه آب بودی خواب آب دیدی‏ ؛‏ تشنه امام زمان بشو ....تا خواب امام زمان ببینی !
[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:امام زمان, در ساعت 12:49 | |
فرعون مرا مسلمان کرد
 هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.
هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان‌شناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.
رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.
ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.
در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است.
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸میلادیکشفشده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟
چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟
موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟
و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟ او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.
پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر کند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید.
یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود :
{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:۹۲]
ما امروز پیکرت را [از آب‏] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى از مردم از آیت‏هاى ما بى‏خبرند این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: “من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.”
موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.
و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).
حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب “قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید” بود.

 



 

[+] نوشته شده توسط رضا در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:فرعون,اسلام, در ساعت 20:27 | |
رقابت.طنز
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند.لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید.وقتی بیدار شد متوجه شدکه کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی
میمون را دید که کلاه را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش
را خاراند ودید که میمون ها همین کارراکردند.اوکلاه راازسرش برداشت ودید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند.به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند.لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را
بطرف زمین پرت کردند.او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش
شد.پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر
درختی استراحت کرد وهمان قضیه برایش اتفاق افتاد.او شروع به خاراندن سرش کرد.میمون ها هم همان کار را کردند.او کلاهش را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند.نهایتا کلاهش رابرروی زمین
انداخت.ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون هااز درخت پایین امد وکلاه رااز سرش برداشت
ودر گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.

نکته : رقابت سکون ندارد.
[+] نوشته شده توسط رضا در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:رقابت,طنز, در ساعت 20:19 | |
ماهی

785073 PhotoA

اگر انگشتتان را روی پوست ماهی فشار دادید و آن قسمت از بدن ماهی به سادگی فرو رفت و سریع به حالت اولیه برنگشت، یعنی ماهی پیش روی شما، آنقدر هم که فروشنده تبلیغش را می‌کند، تازه نیست.سرانه مصرف ماهی در دنیا در دهه 1960 میلادی 9/9 کیلوگرم بوده است. این رقم در دهه 1970 به 5/11 کیلوگرم، در دهه 1980 به 5/12 کیلوگرم و در دهه 1990 هم به 4/14 کیلوگرم رسیده و بر اساس آخرین آمار منتشر شده در سال 2005، سرانه مصرف ماهی در دنیا حدود 4/16 کیلوگرم اعلام شده است...

بد نیست بدانید که هر چینی در طول یک سال به طور متوسط،

1/26 کیلوگرم ماهی می‌خورد و به همین علت کشور چین در صدر فهرست مصرف‌کنندگان ماهی در دنیا قرار گرفته است اما سرانه مصرف ماهی در ایران، 7 کیلوگرم است و استان‌های شمالی و جنوبی کشورمان که دسترسی بیشتری به این خوراک دریایی دارند، بزرگ‌ترین سهم مصرف ماهی را در کشور به خود اختصاص داده‌اند.

از این بحث‌ها که بگذریم، می‌رسیم به نحوه خرید، چگونگی نگهداری و پخت ماهی که این هفته به نکاتی ساده اما کلیدی در این مورد اشاره می‌کنیم:

1.پولک‌های ماهی تازه، کاملا به سطح بدنش چسبیده‌اند. ماهی‌هایی که پولکشان کم‌وبیش از روی پوست جدا شده‌اند، تازه نیستند.

2.بدن ماهی تازه تقریبا سفت است. یعنی وقتی شما آن را برمی‌دارید، در دستتان صاف قرار می‌گیرد و شل و افتاده نمی‌شود. به علاوه، اگر انگشتتان را روی پوست ماهی فشار دادید و آن قسمت از بدن ماهی به سادگی فرو رفت و سریع به حالت اولیه برنگشت، یعنی ماهی پیش روی شما، آنقدر هم که فروشنده تبلیغش را می‌کند، تازه نیست.

3.پوست ماهی تازه، لیز است. ماهی‌هایی که پوستشان حالت چسبندگی دارد و ترشحات لزج و چسبناکی روی بدنشان را پوشانده، چندان تازه نیستند.

4.ماهی تازه را می‌توان از روی آبشش‌هایش هم شناخت. آبشش ماهی تازه کاملا قرمز و کمی مرطوب و آبشش ماهی مانده، خاکستری رنگ و تقریبا خشک است.

5.یکی از ساده‌ترین راه‌های شناختن ماهی تازه، بوکردن آن است. ماهی تازه دریایی بوی آب و گیاهان دریایی می‌دهد و ماهی تازه پرورشی بویی شبیه بوی آب آکواریوم دارد. در حالی که بوی ماهی‌های مانده و فاسد، تند و ترش، شبیه گندیدگی است.

6.حتما ماهی باز را از مراکز معتبر و دارای مجوز کسب بخرید.

7.از خریدن ماهی‌هایی که در خارج از مغازه و درون یخدان‌های پر از یخ نگهداری می‌شوند، خودداری کنید. ماهی باید حتما داخل مغازه، درون یخچال و دور از تابش نور خورشید نگهداری شود.

8.به هیچ‌وجه از ماشین‌ها یا افراد دست‌فروش ماهی نخرید. معمولا این افراد بار ماهی مانده خود را در انتهای روز دوباره فریز می‌کنند و روزهای بعد به فروش می‌رسانند. حتما می‌دانید که چند بار یخ‌زدایی و دوباره فریز کردن مواد پروتئینی، باعث تخریب بافت پروتئین و از بین رفتن خواص آنها می‌شود. به علاوه، امکان فاسد شدن چنین ماهی‌هایی هم خیلی زیاد است.

9.اگر قصد خرید ماهی‌های بسته‌بندی را دارید، حتما به تاریخ صید، تاریخ بسته‌بندی، تاریخ انقضا، پروانه بهداشتی و مهر استاندارد آن توجه کنید. بهتر است که بیشتر از 2 ماه از تاریخ صید ماهی‌ منجمدی که قرار است بخرید، نگذشته باشد.

10.اگر در مناطق مرکزی، شمالی، شرقی یا غربی کشور زندگی می‌کنید، حتما ماهی‌های جنوب را منجمد خریداری کنید؛ چون امکان فساد ماهی تازه با انتقال آن در مسیرهای طولانی وجود دارد.

11.هنگام خرید ماهی دودی، ‌شکم آن را باز کنید و پس از اطمینان از نداشتن بوی ناخوشایند یا کپک‌زدگی، آن را بخرید.

12.اگر قرار است ماهی زنده بخرید، حواستان باشد که فروشنده ماهی‌های مرده را از داخل آب جدا نکند و به شما ندهد. ماهی زنده باید حداقل حدود 20 تا 30 ثانیه پس از خروج از آب، بدنش را تکان دهد.

13.ماهی تازه را به تعداد اعضای خانواده و به اندازه مصرف یک وعده خود بشویید و بسته‌بندی کنید تا مجبور نباشید چند بار آن را یخ‌زدایی کنید.

13.ماهی‌های منجمدی که پس از رسیدن به منزل کمی یخشان باز شده است، بدون شستشو از هم جدا کنید و داخل بسته‌‌های کوچک‌تر (به اندازه نیاز خانواده‌تان) بگذارید.

15.ماهی تازه را پس از شستشو داخل فریزر بگذارید و هنگام مصرف، فلس آن را جدا کنید. فلس ماهی منجمد بسیار ساده‌تر جدا می‌شود.

16.ماهی‌ها را پیش از بسته‌بندی و قرار دادن داخل فریزر، به قطعه‌های نازک تقسیم کنید تا به سرعت یخ بزنند و دچار فساد در مرکز بسته‌بندی نشوند.

17.ماهی تازه را می‌توان تا 24 ساعت داخل یخچال و تا 4 ماه در فریزر نگهداری کرد.

18.برای یخ‌زدایی ماهی و پیشگیری از متلاشی شدن بافت نرم بدنش، کافی است آن را حدود 18 ساعت پیش از مصرف از فریزر خارج کنید و داخل یخچال بگذارید. قرار دادن ماهی یخ‌زده داخل آب (برای یخ‌زدایی) باعث از بین رفتن خواص و طعم آن می‌شود. اگر قرار است از مایکروفر برای یخ‌زدایی ماهی استفاده کنید، حواستان به درجه حرارت یخ‌زدایی باشد، چون گوشت ماهی خیلی نرم است و امکان دارد در طی مراحل یخ‌زدایی با مایکروفر، حالت شلی و پختگی پیدا کند.

برگرفته از هفته نامه سلامت

[+] نوشته شده توسط رضا در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:ماهی, در ساعت 20:11 | |
کاربردهای مختلف " مُردن " در فرهنگ ما.طنز

برو بمیر : برو گمشو !
بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !
می میرم برایت : عاشقتم !
می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟
... مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟
نمردیم و ... : بالاخره اتفاق افتاد !
مردیم تا ... : صبرمان تمام شد !
مرده : بی حال !
مردنی : نحیف و لاغر !
مردم : خسته شدم!
من بمیرم ؟ : راست می گی

[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:طنز,مردن, در ساعت 11:47 | |
مسلمان شدن امنیه اسلمی

 داستان جالب زندگی مسلمان شدن امینه اسلمی

 

 

 امینه اسلمی، روزنامه نگار مسیحی متعصبی بود که در سال 1945 متولد شد و در 5 مارچ 2010 از دنیا رفت. در کنار تحصیل به تبلیغ مسیحیت اشتغال داشت و معتقد بود که اسلام دینی ساختگی و مسلمان‌ها افرادی عقب مانده هستند، اما یک اشتباه کامپیوتر دانشگاه، مسیر زندگی او را کاملا تغییر داد و به جایی رسید که رئیس جمعیت بین‌المللی زنان مسلمان بود و می‌گفت: «اسلام ضربان قلب من و خونی است که در رگ‌هایم جاری است، اسلام منبع انرژی من است و باعث شده زندگی من فوق‌العاده زیبا و با معنی شود، من بدون اسلام هیچ نیستم.» 

 اندکی در مورد مسلمان شدن وی: 

 داستان از آنجایی شروع شد که او هنگام ثبت نام و اخذ واحدهای ترم جدید توسط کامپیوتر یک واحد درسی برای او به اشتباه ثبت شد و او به دلیل مسافرت به اوکلاهاما با دو هفته تاخیر از موضوع مطلع شد و وقتی با نگرانی و ناراحتی به اداره آموزش دانشگاه مراجعه کرد فهمید که تنها راه باقی‌مانده شرکت در کلاسی است که غالب حاضران آن را مسلمانان عرب تشکیل می‌دهند. او در شرایط بسیار سختی قرار گرفته بود، از یک طرف از همراهی با عرب‌های مسلمان که آنها را به استهزاء «شتر سوار» می‌نامید به شدت نفرت داشت و از طرف دیگر در صورت انصراف از بورس تحصیلی محروم می‌شد. 

 دو شبانه‌روز با ناراحتی و اضطراب فکر کرد و در نهایت کلمات شمرده شوهرش توانست او را قانع کند: «شاید اراده خداوند تو را برای یک ماموریت برگزیده باشد، ‌برو و آنها را به مسیحیت دعوت کن!» و او با این انگیزه به دانشگاه برگشت. 

 او کار خود را از همان روزهای نخست شروع کرد و با هر بهانه‌ای به گفت‌وگو با دانشجویان مسلمان می‌پرداخت و از آنها می‌خواست که با تبعیت از مسیح خود را نجات دهند و برای آنها شرح می‌داد که چگونه مسیح خود را فدا کرده تا آنان را نجات دهد. وی می‌گوید: «آنها با احترام و ادب به حرف‌هایم گوش می‌دادند ولی به هیچ وجه در باره تغییر دین خود کوتاه نمی‌آمدند و تسلیم نمی‌شدند، برای همین راه دیگری به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم از طریق کتاب‌های خودشان باطل بودن عقایدشان را ثابت کنم و از یکی از دوستانم خواستم تا یک نسخه قرآن و کتاب‌هایی اسلامی برایم تهیه کند، می‌خواستم به آنها نشان دهم که دینشان باطل است و پیامبرشان فرستاده خدا نیست.»  

 

 وی قرائت قرآن کریم را آغاز کرد و تمام آن را به همراه دو کتابی که دوستش داده بود، خواند و به مرور چنان در مطالعه غرق شد که در فاصله یک سال و نیم 15 کتاب اسلامی را مطالعه کرد ودوباره به قرائت کامل قرآن پرداخت و هر چیزی که به نظر می‌رسید بتواند بهانه‌ای برای ایراد و اشکال باشد، یادداشت می‌کرد اما به مرور دچار تردید و ابهام و پرسش‌های بیشتر می‌شد. بی‌آنکه بخواهد ذهنش با موضوعاتی درگیر شده بود که تصورشان را هم نمی‌کرد.  

  آرام آرام تغییراتی در رفتارش پیدا شد، بیشتر فکر می‌کرد و همیشه در حال مطالعه بود، به بارها نمی‌رفت و مشروبات الکلی را کنار گذاشته بود، گوشت خوک نمی‌خورد و سعی می‌کرد در مهمانی‌های مختلط شرکت نکند. این تغییرات طوری بود که شوهرش را به شک و تردید دچار کرد: «شوهرم فکر می‌کرد من با مرد دیگری رابطه دارم زیرا نمی‌توانست بپذیرد که این همه تغییر بدون آن رخ بدهد!» ولی در نهایت شوهرش امیدوار بود آشفتگی فکری همسرش بعد از مدتی پایان یابد. او درباره این مرحله می‌گوید: «خودم اصلا فکر نمی‌کردم با مطالعه اسلام اتفاق خاصی رخ بدهد و حتى سبک زندگی روزمره‌ام تغییر کند و در آن زمان حتى تصورش را هم نمی‌کردم که به زودی با بال‌هایی از آرامش قلبی و ایمان باطنی در آسمان سعادت اعتقاد اسلامی پرواز خواهم کرد.» 

 با وجود همه این تغییرات او همچنان کاملا مسیحی بود تا اینکه یک روز چند نفر مسلمان به سراغش آمدند: «در خانه را که باز کردم دیدم چند نفر مسلمان عرب روبه‌رویم ایستاده‌اند، گفتند: ما انتظار این را داشتیم که شما مسلمان شوید! گفتم: ولی من مسیحی هستم و هیچ تصمیمی برای تغییر دین خود ندارم! با این حال نشستیم به صحبت کردن و هر چه من سؤال کردم آنها با اطمینان و تسلط پاسخ دادند. به هیچ وجه حرف‌های عجیب من درباره قرآن را مسخره نکردند و از انتقادهای تند من به اسلام ناراحت و عصبانی نشدند. آنها می‌گفتند که معرفت، گمشده مؤمن است و سؤال یکی از راه‌های رسیدن به معرفت است. وقتی آنها رفتند احساس می‌کردم دارد در درونم چیزی رخ می‌دهد.»  

  بعد از آن، ارتباط او با مسلمان‌ها بیشتر شد و هر بار سؤالات جدیدی می‌پرسید و موضوعات تازه‌ای را مطرح می‌کرد تا روزی که در 21 می‌1977 در مقابل یک روحانی مسلمان این کلمات را بر زبان جاری کرد: «اشهد آن لا إله إلا‌الله و اشهد آن محمدا رسول‌الله.» 

 وقتی او علنا از مسلمان شدنش حرف زد و حجاب را انتخاب کرد موضوع طلاق هم به طور جدی مطرح شد. با این حال او آماده بود با وجود علاقه فراوانی که به همسرش داشت تنها زندگی کرده و خود را به حضور بچه‌هایش دلگرم کند. پسر و دخترش را بسیار دوست داشت و می‌دانست طبق قانون حق نگهداری بچه‌ها با اوست ولی وقتی در دادگاه حاضر شد قاضی برخلاف این حکم کرد و گفت به دلیل تغییر دین نمی‌تواند بچه‌ها را با خود داشته باشد و هنگامی که با اعتراض او مواجه شد به او بیست دقیقه فرصت داد تا تصمیم بگیرد و بین بچه‌هایش و دین جدید فقط یکی را انتخاب کند. 

  به یاد آیاتی افتاد که داستان امتحان حضرت ابراهیم(ع) را نقل می‌کند. از خود پرسید که تا چه اندازه در ایمان خود صادق بوده است و می‌دید که حالا نوبت اوست بچه‌های دلبندش را با دست خود به قربانگاه بندگی ببرد. می‌خواست فریاد بکشد، ضجه بزند و اشک بریزد اما سکوت کرده بود و در حالی که دندان‌هایش را روی هم فشار می‌داد، می‌کوشید تا هیچ نشانه‌ای از ضعف و ناتوانی بروز ندهد. این سخت‌ترین کابوسی بود که یک زن جوان می‌توانست با آن روبه‌رو شود؛ او که حتى برای یک روز نمی‌توانست از بچه‌هایش جدا شود باید آنها را برای همیشه رها می‌کرد. 

   میان بچه‌هایش و ایمان به خدا باید تصمیم می‌گرفت و این ایمانی بود که دو سال شبانه‌روز برایش زحمت کشیده بود و با کمال اطمینان و باور عقلی و قلبی به آن رسیده بود. قاضی از او جواب نهایی را خواست. او می‌گوید: «در آن لحظه با تمام وجود به خدای بزرگ رو کردم. در آن لحظه غیراز خدا هیچ کس را نداشتم و می‌دانستم جز او کسی نمی‌تواند از فرزندانم حمایت کند و تصمیم گرفته بودم که روزی در آینده به آنها نشان دهم که تنها راه سعادت راه خداوند است.» 

   او در باره این مرحله می‌گوید: «از دادگاه بیرون آمدم در حالی که می‌دانستم که زندگی بدون بچه‌هایم بی‌نهایت تلخ و دردآور است و هیچ‌کس نمی‌تواند حال مرا در آن لحظات درک کند، احساس می‌کردم از قلبم خون می‌ریزد هر چند که مطمئن بودم تصمیم درستی گرفته‌ام. هیچ چیز نمی‌توانست جز ذکر خدا آرامم کند. تنها و درمانده می‌رفتم و زیرلب آیه الکرسی را تلاوت می‌کردم و این آیه را با خود می‌خواندم که افمن اتّبع رضوان‌الله کمن باء بسخط من‌الله و ماواه جهنّم... آیا کسی که رضایت و خشنودی خداوند را برگزیند، همچون کسی است که خشم خدا را بخواهد و در جهنم جای گزیند؟»  

   او بعد از مسلمان شدن انسانی دیگر بود و با توجه به قابلیت‌های شخصی ویژه و تجربه‌اش در فعالیت‌های تبلیغی مسیحی توانست شعله هدایت اسلام را در جان عده زیادی در آمریکا و جهان روشن کند. حالا او به اطراف آمریکا می‌رفت و در ایالت‌های مختلف و شهرهای گوناگون به سخنرانی در باره اسلام می‌پرداخت و حرف‌هایش که از عمق جان او برمی‌خاست در مخاطبانش بسیار اثر می‌گذاشت اما در این حال او از خانواده‌اش غافل نبود.  

   به مناسبت‌های مختلف برایشان کارت تبریک می‌فرستاد و سعی می‌کرد طبق دستور اسلام به هر بهانه‌ای ارتباط خود را با آنها حفظ کند: «برای همه اعضای خانواده کارت تبریک می‌فرستادم و جملاتی حساب شده از آیات و احادیث را بدون آنکه منبعش را ذکر کنم برای آنها می‌نوشتم و سعی می‌کردم با زبانی لطیف جملاتی موثر انتخاب کنم.» 

  تلاش او بی‌نتیجه نمی‌ماند و بعد از مدتی اتفاقات باورنکردنی تازه‌ای شروع می‌شود و ابتدا مادربزرگش تمایل خود را برای مسلمان شدن اعلام می‌کند، بعد پدر و مادر و خواهرش. 

  ولی از همه اینها شیرین‌تر وقتی بود که چند سال بعد شوهرش به او تلفن زد و گفت که ترجیح می‌دهد دخترشان مثل مادرش باشد و اسلام را انتخاب کند و از او به خاطر همه اتفاقات گذشته پوزش خواست. امینه می‌گوید: «با همه چیزهایی که برایم روی داده بود او را بخشیدم زیرا من مزد خود را گرفته بودم و همه کسانی که مرا روزی با آن وضع طرد کرده بودند، خودشان به حقیقت رسیدند و بالاتر از همه بچه‌های عزیزم حالا در کنارم بودند.» 

  امینه که روزی به خاطر حجاب از کار خود اخراج شده بود حالا رئیس جمعیت بین‌المللی زنان مسلمان بود و دائم از این ایالت به آن ایالت و از این کشور به آن کشور می‌رفت و پروژه‌های جدید اجتماعی و دینی را افتتاح می‌کرد و برای مردم به سخنرانی می‌پرداخت و زنی که یک روز از همه طرد شده و جایی برای سکونت نداشت مورد توجه همه بود و از اطراف و اکناف با شوق و محبت به سویش می‌شتافتند و پای صحبت‌هایش می‌نشستند.  

   او در همین حال توانست با چند سال پیگیری و تلاش دولت آمریکا را متقاعد کند که تمبر رسمی تبریک عید فطر را به زبان عربی برای مسلمانان منتشر و در مراجع عمومی و رسمی استفاده کنند. زمانی که وی 2 سال پیش طی حادثه‌ای در سن 65 سالگی از دنیا رفت، راه‌اندازی چندین کار جدید از جمله مرکز مطالعات و پژوهش‌های زنان نومسلمان و فرهنگسرایی برای فرزندان آنها را شروع کرده بود. 

  با درود و سلام به روح پرفتوح ایشان ، امیدواریم که اسلام ما نیز اسلامی تحقیقی و یقینی باشد تا نفع دنیا و آخرت را برای ما و دیگران به دنبال داشته باشد

[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:اسلام,مسلمان,امنیه اسلمی, در ساعت 11:36 | |
سخن بزرگان 6

 

اگر انسان ها در طول عمر خويش ميزان كاركرد مغزشان  يك ميليونيوم معده شان بود اكنون كره زمين تعريف ديگري داشت. انيشتين





 

[+] نوشته شده توسط رضا در دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:انیشتن,سخن بزرگان, در ساعت 19:19 | |
پرسش و پاسخ .طنز

پرسش : با توجه به اينکه يکي از دلائل اثبات دعوي، اقرار است آيا بنده مي توانم با استناد به اقرار شفاهي شوهرم مبني بر اينکه « خر بوده که به خواستگاري من آمده » او را تحويل باغ وحش بدهم؟

پاسخ: بله که مي توانيد؛ اتفاقا مسئولين باغ وحش هم از اينگونه خرها که بصورت داوطلبانه غذاي شيرها و کروکوديل ها مي شوند به شدت استقبال مي کنند!
-----------------------------------------------------------------------------------------
 پرسش :با توجه به اينکه مهريه همسر من حدود 500 ميليون تومان است ولي ديه او فکر کنم يه 90 ميليوني باشد لذا به نظر شما بهتر نيست که به جاي پرداخت مهريه اش با خودرو از روي او رد شوم و سپس ديه اش را بپردازم؟

پاسخ
: مسلم است که بهتر مي باشد فقط نبايد فراموش کنيد که گاهي عزرائيل هم از پس برخي زنان بر نمي آيد پس به نفعتان است پس از رد شدن از روي همسرتان، مجددا دنده عقب گرفته و چندبار رفت و برگشت از رويش رد شويد و جهت محکم کاري چندتا دستي و تيکاف هم روي جسدش بکشيد سپس با اورژانس تماس بگيريد!
 
 -----------------------------------------------------------------------------------------
پرسش :يکساعت پيش، عاقد از طريق اينترنت و چت روم، در حال جاري کردن صيغه عقد دائم من و پسر مورد علاقه ام که در شهر ديگري زندگي مي کند بود که درست در لحظه ايکه من مي خواستم جواب بله را بدهم بواسطه خرابي خطوط، ديسکانکت شدم. حالا تکليف صيغه نيمه کاره ما چيست؟

پاسخ
: شما فقط بايد برويد و دعا کنيد که در فاصله دي سي شدن تا کانکت مجددتان، هيچ دختري از دخترانيکه در اد ليست ياهوي پسر مورد علاقه تان حضور دارند، آن نشده و پيامي حاوي لفظ « بله » براي او نفرستند وگرنه عجالتا بايد باز هم سال ها صبر کنيد تا شايد دوباره تقي به توقي بخورد و يکنفر حاضر به ازدواج اينترنتي و آنلاين با شما گردد.
 ------------------------------------------------------------------------------------------
  پرسش :به موجب ماده 179 قانون مدني، شکار کردن موجب تملک است پس چرا آقاي قاضي، پسران پولداري که توسط من شکار شده اند را به تملک من در نمي آورد؟

پاسخ
: مقصود از شکار، استفاده از تير مخصوص کمان يا تير اسلحه مي باشد و استفاده از سلاح چشم و تير نگاه جهت شکار شامل اين ماده نمي شود. مضافا اينکه شکار شامل حيواني مي شود که ذاتا حيوان است نه انساني که با ديدن چشم و ابروي شما خر شده!
[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:طنز, در ساعت 17:14 | |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 15 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
تير 1394
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
رضا
لينكستان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون
قیمت پرده اسکرین
کاشی سازی

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , heidari.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com